آقا محمد سجادآقا محمد سجاد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

قهرمان شکست ناپذير...

من محمدسجاد مکرمی هستم... یک قهرمان شکست ناپذیر...

شیر به شیر ها و حسادت

در بچه های شیر به شیر به هیچ عنوان حسی به نام حسادت وجود ندارد. حسادت زمانی ایجاد می شود که فردی مالک یا صاحب امتیاز موقعیتی بوده و فرد دیگری زمانی بعد پیدا می شود و او مجبور است هر انچه را دارد با او شریک شود. اما در بچه های شیر به شیر، از انچا که هیچ فرصتی برای داشتن همچین موقعیتی و زمانی برای تک خوری های طولانی مدت نداشته اند این اخلاق یافت نمی شود. 1 حتی ممکن است با بزرگ شدن خواهر یا برادر دوم،(چند ماه بعد از تولد) اولی زمانی را که دومی نبوده باشد را به یاد نیاورد. و این یکی شدن یکی از بهترین اتفاقات عالم هستی است. امتحانش آن چنان جواب می دهد که اگر جسم توان داشت و روان کشش، سومی و چهارمی نیز به همین منوال می آمدند حرف نداشت. ...
30 آذر 1392

بیماری زمستانی... خروس کوچولو

یک هفته ای هست که درگیر سرماخوردگی شازده پسر هستیم. گاهی اوقات ویروس سرماخوردگی به حنجره می زنه و به نام خروسک از آن یاد می کنن. پسر ما هم از این مدل سرماخوردگی بی نصیب نماند. درمان اصلی این نوع سرماخوردگی: 1. شستشوی بینی کودک توسط سرم شستشو(قابل خرید از کلیه داروخانه های سطح شهر)هر یک ساعت 1 سی سی در هر حفره بینی  این راه بی نظیره، مثل قرقره نمک بزرگسالان است. تمام مجاری بینی و پشت بینی تا حلق را می شورد و تکرار آن سبب بهبود سرماخوردگی از هر نوع می شود. 2. بخور سرد . (پیشنهاد می کنم حتما یک خرج بزرگ در سبد خانواده تون لحاظ کنید-اگر نکردید- و اون خرید یک دستگاه بخور سرد است) بخور سرد علاوه بر تصفیه و ضد عفونی کردن هوای منزل...
26 آذر 1392

نی نی ما... نی نی او

دارم با زینب، عسلِ خانه مان بازی می کنم. می خندیم و با هم شادیم. محمد سجاد هم سخت مشغول نقاشی های دیواری خودش است. یکهو می دود به سمت من و خواهرش. با فریاد به من می گوید: بولو ... بولو... نی نیه منه!!!!  
26 آذر 1392

همه آماده... خبــــــــــــــــــــــر دار!

نشسته ام آجیل می خورم البته کتابی هم دستم است و البته تر برنامه تلویزیون نظرم را جلب کرده. هنوز تا زمان ورود بابای منزل مان خیلی مانده است. صدای ماشین یا موتوری می آید. محمدسجاد بدو بدو می رود سمت در. با تعجب به من نگاه می کند و می گوید: باشوو... باشوو...مامان باشوو.... بابا اومد!!! کلا خیلی خوب از پدرش استقبال می کند. واقعا آدم به وجد می آید. خستگی همسایه ها هم به گمانم از این همه شور و اشتیاق محمدسجاد و فریادهایش به در می رود.
26 آذر 1392

نتُن...نتُن

نَتُن... این کلمه ایه که: وقتی می خوام قلقلکت بدم، یا بازی بخورمت رو باهات انجام میدم یا وقتی می خوای دو شاخ بخور رو از برق بکشی و نمی ذارم، یا وقتی می خوام با سِرُم، بینی ت رو شستشو بدم، یا وقتی می خوای بری سر کابینت خوراکی ها و درِش رو که با هزار ترفند بستم رو بزور باز کنی و من سر می رسم، یا  وقتی داری چراغای خونه رو خاموش-روشن می کنی و صندلی ت رو مثلا یواشکی بر می دارم، یا اون وقتایی که می ری روی خواهرت می خوابی و فشارش می دی و سعی می کنم بلندت کنم تا زینب یک نفسی تازه کنه، تند تند و پشت سر هم به کارش می بری تا بتونی 100% به مقاصدِ پاک و خالص ت برسی. می خوای همه موانع ت رو از سر راه برداری ...
26 آذر 1392

همه چی می خوام... بـــــــــــــــله

با آهنگ عمو عمو زنجیر باف برای خودش می خواند: به به می خوام... بـــــــــــــــــله به به می خوام... بــــــــــــــــــله ماشین می خوام ... بــــــــــــــله د دَ می خوام ... بـــــــــــــــــــله آب بازی می خوام ... بــــــــــــــله  بغل می خوام .... بـــــــــــــــله بابا می خوام .... بــــــــــــــــــــله و قس علی هذا ...
17 آذر 1392

بی ایم دَ دَ

لباس های کثیف رو می برم که بشورم. محمدسجاد: می ریم دَ دَ؟ و بالا و پایین می پره و میگه: می ایم دَ دَ. لباس های تمیز رو می برم که پهن کنم. محمدسجاد: می ریم دَ دَ؟ و بالا و پایین می پره و میگه: می ایم دَ دَ. لباس های خشک شده رو جمع می کنم. محمدسجاد:  می ریم دَ دَ؟ و بالا و پایین می پره و میگه: می ایم دَ دَ. لباس های جمع شده رو تا می کنم. محمدسجاد:  می ریم دَ دَ؟ و بالا و پایین می پره و میگه: می ایم دَ دَ. لباس های تا شده رو می ذارم سر جای خودشون. محمدسجاد:  می ریم دَ دَ؟ و بالا و پایین می پره و میگه: می ایم دَ دَ.   ...
10 آذر 1392

تماس تلفنی

تماس می گیرم و با پدرش صحبت می کند. حدود 2 دقیقه در روز. --سلام - لبخند می زند. -- خوبی؟ - سر تکان می دهد. -- بازی می کنی؟ - آددده ه -- به به خوردی؟ - آددده ه -- مامان رو اذیت می کنی؟ - آددده ه  در تمام طول تماس های تلفنی ای که بهش می شود، لبخندش بر لبانش جاری ست.
6 آذر 1392

دایرت المعارف 21 ماهگی

دایرۀ المعارف 21 ماهگی گل پسر ما: * آقونی ایکونم .... نقاشی می کنم * اش اش دو آخو.... چشم چشم دو ابرو * ایخام، نی خام. *بیده. *بیگیر. * دَدونی .... ممنون، متشکر، سپاسگذارم * نی نی منه. * ماه شین .... ماشین * قام قام بیب بیب ..... ماشین سواری * بابایی. مامانی... عمه... آله... علی... تثی ( تسنیم ) * به به ..... غذا *ایشکوئی.... بیسکوییت *موس... سیب... نارنئی (نارنگی) * اوشی ... روشن کردم چراغارو و ... جملات و متن های سخنرانی زیادی هست که افاضه می کنه و باید ثبت بشه. انشالله که بشه. ...
5 آذر 1392

استقلال غذا

غذا که براش می کشم، حتما زیر انداز باید پهن کنم زیرش. امروز غذاش رو از بشقاب ریخته بود روی زیر اندازش و از توی اون با قاشق برمیداشت و می خورد. ینی یک همچین پسر استیریلی داریم ما.
5 آذر 1392